Ahmadinejad is not Iran's President - احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نیست - Ahmadinejad n'est pas le Président de l'Iran - Ahmadinejad is niet de president van Iran - Ahmadinedschad ist nicht der iranische Präsident - Ahmadinejad non è il Presidente dell'Iran - Ахмадинежад не президент Ирана - وأحمدي نجاد ليس الرئيس الايراني - 内贾德不是伊朗总统 - अहमदीनेजाद ने ईरान के राष्ट्रपति नहीं है - אחמדינג 'אד הוא לא נשיא איראן - Ahmadinejad bukan Presiden Iran - アハマディネジャドイラン大統領されていません - Ahmadinejad ไม่อิหร่านของประธานาธิบดี - Ахмадінежад не президент Ірану - 아마 디 네 자드이란 대통령이되지 않습니다 - Ahmedinejad İran Cumhurbaşkanı değildir - Ahmadinejad is nie Iran se president - Ахмадинеджад не е Иранският президент - Ahmadinejad ay hindi Iran's Pangulo - Ahmedinedžad nije Iran's President - Ahmadinejad ei ole Iranin presidentin - Ahmadineyad non é o presidente do Irán
۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

انقلاب ایران، تازه آغاز شده است

برگردان: ناصر غیاثی
جنبش اعتراضی مردم ایران هر روز در رسانه‌های آلمانی انعکاس می‌یابد و کارشناسان و روزنامه‌نگاران از زوایای گوناگون به بررسی آن می‌نشینند. کلمنس ورگین، در روزنامه‌ی «دی‌‌ولت» روز 28 ژوئن مقاله‌ای به چاپ رسانده است که ترجمه‌ی آن در زیر می‌آید.کلمنس ورگین اعتقاد دارد که نباید جنبش دمکراتیک را رونویسی کرد. شرایط سقوط به هرحال فراهم شده است، اما ممکن است طول بکشد.رژیم ایران مردم را در خیابان‌ها به باتوم بست. اما بسیاری از تظاهرکنندگان ترس چندانی ندارند. شب به شب شعارهایشان از پشت بام‌ خانه‌ها در تهران و اصفهان و شهرهای بزرگ دیگر طنین‌انداز است. شعارشان «الله اکبر» است و «مرگ بر دیکتاتور»، همان فریادهایی که طرفداران خمینی در اواخر دهه‌ی هفتاد [میلادی] با آن رژیم شاه را ساقط کردند.در ایران، مقاومت علیه تقلبات گسترده و آشکار انتخاباتی وارد مرحله‌ی جدیدی شده است. رژیم با توسل به سرکوب خشن، قتل و بازداشت‌های دسته جمعی اعتراضات را خشکانیده است. بسیاری از ایرانی‌ها در توییتر یا بلاگ‌ها از افسردگی خبر می‌دهند که در این فاصله ارودگاه اوپوزیسیون را فرامی‌گیرد.هم‌زمان اما افتخار می‌کنند که جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب‌شان را به مبارزه طلبیده‌اند به گونه‌ای که هیچ‌کدام از نسل‌های قبل آن‌ها شهامت این کار را نداشته‌اند. در کنار این سرخوردگی برداشت دوم و متضادی از اخبار به دست‌ ما می‌رسد: آب رفته را نمی‌توان به جوی بازگرداند، حالا اگر دو ماه یا دو سال یا بیست سال هم طول بکشد، رژیم سقوط خواهد کرد.عملاً هم اوضاع بسیار بغرنج است، گزارشات مستقل آن چنان پراکنده‌اند و مذاکرات پشت پرده آن چنان غیرشفاف است که کسی قادر به پیش بینی قابل اعتمادی نیست. این روزها می‌ارزد نگاهی به تاریخ انقلاب بیاندازیم و بپرسیم که آیا در ایران شرایط سقوط فراهم است یا خیر.
عکس: AP

پس از این‌که در دهه‌های پنجاه و شصت میلادی، هانا آرنت و دیگران لحظه‌ی انقلابی را مورد بحث قرار دادند، پرداختن به این موضوع کمی از مد افتاده بود. در این فاصله اما تعداد زیادی سیاست‌شناس و جامعه‌شناس جوان به وجود آمده که بار دیگر این پرسش را طرح می‌کنند که زمان برای یک واژگونی کی مساعد است.مثلاً یکی از این‌ها جک گولداستون، پرفسور دانشگاه جورج ماسون در حاشیه‌ی واشنگتن است. او نشان می‌دهد که جامعه و حکومت مانند حوادث طبیعی ناگهانی دچار انقلاب نمی‌شوند. اگر چه هر سقوطی ویژگی‌های خاص خود را دارد، اما می‌شود به طور کلی چهار مرحله را نام برد: ابتدا اعضای نخبگان به رژیم پشت کرده و اوپوزیسیون رژیم را تشکیل می‌دهند. سپس این منجر به قطبی شدن ملت به دو اردوگاه و تشکیل ائتلاف علیه نظم حاکم می‌شود. پس از آن تجهیز توده‌ها آغاز می‌شود که نیاز به دست کم یک بهانه‌ی بیرونی دارد. مرحله‌ی چهارم سقوط رژیم است.ایران سه مرحله‌ی نخست را تاکنون کم و بیش مدل‌گونه پشت سر گذاشته است. البته آن‌چه رهبر انقلاب، علی خامنه‌ای در خطبه‌ی هولناکش در نمازجمعه گفته است، درست است: هر چهار کاندیدایی که شورای نگهبان برای انتخابات ریاست جمهوری تایید کرده است، سال‌ها جزو پرنفوذهای حکومت اسلامی بوده‌اند.در همان دوران مبارزات انتخاباتی اما شکاف عمیقی در درون رژیم به وجود آمد. رییس جمهور محمود احمدی‌نژاد با لحنی خشن که بی‌سابقه بود، در مناظره‌ی انتخاباتی تلویزیونی به یکی از اعضای برجسته‌ی شورای مصلحت نظام حمله کرد. او در ملاء عام مخالف خامنه‌ای، علی رفسنجانی، رییس مجلس خبرگان را همراه با خانواده‌اش متهم به رشوه‌خواری کرد. بعد از انتخابات بین احمدی‌نژاد و خامنه‌ای در یک طرف و اردوگاه قوی‌ترین مخالف‌شان میرحسین موسوی از طرف دیگر، شکاف تبدیل به یک گور شد.تقلب انتخاباتی ِ ناشیانه و کاملاً روشن برای مردم ایران منجر به بسیج توده‌ها شده است. برخلاف یکی از تصوراتی که در غرب رایج شده، این تنها دختران و پسران شهروندان مرفه تهران نیستند که برای آزادی بیشتر به خیابان‌ها می‌روند. اعتراضات بسیار گسترده‌تر است. به هرحال به نظر اهل فن هرگز بیش از 25 تا 30 درصد مردم ایران قرارداد اجتماعی تحمیل شده از طرف خمینی را واقعاً قبول نکرده بودند.اما بیشتر مردم به طریقی با قوانین بازی کنار آمده بودند. ولی وقتی رژیم حتا امکان کوچک انتخابات را که برای مردم باقی مانده بود، از آن‌ها گرفت، قراردادی را که خود او زمانی وضع کرده بود، زیرپا گذاشت. بسیاری از آن دسته از ایرانی‌ها هم که تاکنون به نظام وفادار بودند، از این بابت به خشم آمده‌اند.تاکنون جمهوری اسلامی متکی به توازنی متضاد بین عناصر بسیار کمی از دمکراسی و ملاهای نگهبان جامعه و سیاست بود. هنگامی که خامنه‌ای آخرین ظواهر قانونی دمکراتیک را ویران کرد، این معماری را به سقوط نزدیک کرد. او با خطبه‌ی نماز جمعه‌اش سگ‌های نگهبان رژیم را سراغ تظاهرکنندگان فرستاد. اما خامنه‌ای با این کار باعث شد که طرف مقابل برای نخستین بار اتوریته‌ی رهبر انقلاب را در مرکز نظام مورد پرسش قرار بدهد. آن‌چه زمانی درگیری در درون رژیم بود، حالا تبدیل به درگیری برای پایداری رژیم شده است.اپوزوسیون ایران هنوز در جست‌وجوی یک لخ والسا یا یک بوریس یلسین است که بتواند به آن‌ها جهت بدهد. این‌که آیا موسوی می‌تواند چنین شخصیتی باشد، هنوز معلوم نیست. رییس جمهور آمریکا باراک اوباما در آغاز اعتراضات گفته بود، تفاوت بین موسوی و احمدی‌نژاد چندان هم زیاد نیست.این حرف ممکن است چند هفته پیش اعتبار می‌داشت. اما برخاستن توده‌ها حتا آن‌هایی را که به رهبری برگزیده‌اند، تغییر می‌دهد. موسوی زمانی طرفدار اصلاحات کوچک و ظاهری ِ نظام بود. امروزه اما دست خشن رژیم او را مجبور به ایفای نقشی کرده است که او هرگز حاضر به پذیرفتن آن نبود.امید بسیاری از ایرانی‌ها به اوست، امیدی که بسیار فراتر از آن چیزی است که موسوی زمانی به خاطرش قدم پیش گذاشته بود. خواهیم دید که آیا او این مهم را به انجام می‌رساند یا نه. به سادگی اما از یاد می‌بریم که انقلاب‌ هم به زمان نیاز دارد. این امر هم در مورد انقلاب روسیه تحت رهبری گورباچف و سپس یلسین همان قدر صدق می‌کند که در مورد انقلاب تحت رهبری خمینی.یک چیز اما روشن است: آن قرارداد اجتماعی که سی سال پیش در ایران بسته شده بود، فسخ شده است. خامنه‌ای و احمدی‌نژاد فقط می‌توانند با سرکوب بلاوقفه و تشدید شده تصورات واهی‌شان را درباره‌ی ایران سرپا نگه دارند. ممکن است احمدی‌نژاد برای این کارها به اندازه‌ی کافی قدرت اندوخته و حسابگری فراهم کرده باشد. اما در مورد خامنه‌ای بعید است.خطبه‌ی نماز جمعه‌ی او کج‌باوری و دور بودن از واقعیت را در دار و دسته‌های درونی نظام آشکار ساخت. او با نظریه‌ی توطئه‌اش خود را مضحکه‌ی دیگران کرده است. اتوریته‌ای که فقط به لوله‌ی تفنگ متکی باشد، همیشه در معرض خطر قرار دارد. با این اوصاف سرنوشت ایران و شکل اجتماعی آینده‌ی آن نامعلوم است و همین خود موفقیتی برای جنبش اعتراضی است، موفقیتی که همین چند هفته پیش غیرقابل تصور به نظر می‌آمد

0 نظر ثبت شده:

ارسال یک نظر

ارسال به بالاترین Balatarin ارسال به دنباله Donbaleh ارسال به فیس بوک

سایر اخبار را در اینجا بخوانید