Ahmadinejad is not Iran's President - احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نیست - Ahmadinejad n'est pas le Président de l'Iran - Ahmadinejad is niet de president van Iran - Ahmadinedschad ist nicht der iranische Präsident - Ahmadinejad non è il Presidente dell'Iran - Ахмадинежад не президент Ирана - وأحمدي نجاد ليس الرئيس الايراني - 内贾德不是伊朗总统 - अहमदीनेजाद ने ईरान के राष्ट्रपति नहीं है - אחמדינג 'אד הוא לא נשיא איראן - Ahmadinejad bukan Presiden Iran - アハマディネジャドイラン大統領されていません - Ahmadinejad ไม่อิหร่านของประธานาธิบดี - Ахмадінежад не президент Ірану - 아마 디 네 자드이란 대통령이되지 않습니다 - Ahmedinejad İran Cumhurbaşkanı değildir - Ahmadinejad is nie Iran se president - Ахмадинеджад не е Иранският президент - Ahmadinejad ay hindi Iran's Pangulo - Ahmedinedžad nije Iran's President - Ahmadinejad ei ole Iranin presidentin - Ahmadineyad non é o presidente do Irán
۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

مدرنيته؛ شيوه يي براي جهان کنوني /ناصر فکوهي

سحام نیوز: چگونه مي توان از مدرنيته صحبت کرد اما از سنت نامي به ميان نياورد؟ اين پرسشي است که اين روزها در جامعه فکري ايران مطرح شده و به نوعي در کمون است.
البته اصولاً خود من نيز اين دايکاتومي سنت- مدرنيته را نمي پذيرم. فکر مي کنم اين طرح بحث که سنت را مقابل مدرنيته قرار بدهيم، درست نباشد.
اين نوع نگاه را در سنت وبري و سنت هاي ماقبل آن که به سنت هاي تاريخي شهرت يافته اند و ويژگي آنها نگاه کلان به زندگي بشري است، تا اوايل قرن 20 مي توان ديد. چنان که حجم تاريخ نگاري هايي که به تاريخ تمدن معروف هستند نيز بيانگر اين موضوع است.
اما آن چيزي که در حوزه انسان شناسي از آن پرهيز مي کنيم، نبود نگاه اينچنيني است، چرا که تا ابتداي قرن حاضر اين نوع نگاه ها حاکم بودند و با انتقاداتي که اغلب بر وجوه تمدن گرايي و فلسفه انديشي آنها نيز ابراز مي شد عقب نشيني کردند و ما اکنون مي دانيم در حوزه انسان شناسي رويکرد غالب، نبود نگاه فلسفي به موضوعات است و اين نه به آن جهت است که نوع نگاه تحليلي- فلسفي بي ارزش است اما کار انسان شناسي نيز اين گونه نيست.
آن چيزي که در بين اين نوع تحليل هاي تاريخي- تمدني مشترک است و از نقاط ضعف آن به شمار مي رود، محوريت اروپا است که اين نوع تاريخ نويسان اغلب آن را به مثابه يک سيستم مرکزي در نظر گرفته و شايد سيستم هاي ديگر را نيز در نگاه تاريخي خود ناديده انگاشته اند.
به هر حال آنچه اتفاق افتاد، عقب نشيني اين نوع نگاه در اوايل قرن اخير بود که شايد يکي از دلايل آن نيز فجايعي بود که در اوايل اين قرن در جنگ هاي متعدد به دليل ايدئولوژي زايي اين نوع نگاه تاريخي رخ داد.

اما در سال هاي 80-70 نيز خود انسان شناسان به اين نتيجه رسيدند که بعد تاريخي را نمي توان کنار گذاشت چرا که اين بعد به شکل ظريفي در واقعيت امروزي زندگي انسان ها خودنمايي مي کند و اين موضوع باعث ظهور مکاتبي شد که به چگونگي حضور تاريخ در زندگي بشر در حيطه انسان شناسي مي پردازند.

مدرنيته هميشه از دل سنت بيرون آمده است و هر کجا نيز بخواهد مدرنيته يي روي دهد بايد از دل سنت اتفاق بيفتد. سيستم کنوني غالب بر جهان، که به زعم وي سيستمي رومي- يوناني به همراه نگاه هاي يهودي- مسيحي بوده است، به شدت سعي دارد آن آنتروسنتريسم ابتدايي را حفظ کند و ما نيز نظرمان اين است که بايد از اين آنتروسنتريسم خارج شد.
نه از آن جهت که ما بگوييم آن ميراثي که در غرب به وجود آمده را کنار بگذاريم چرا که اين نيز خود يک دايکاتومي جديدي با عنوان شرق- غرب مي سازد کما اينکه آن را نيز قبول نداريم- به نظرمان تجربيات غرب متعلق به تمام بشر است- بلکه از آن جهت که ما بايد مدرنيته يي ايراني بسازيم و اين مدرنيته بايد از دل سنت بيرون بيايد و اين شانسي نيست که همه کشورها- به دليل سنت و تاريخ ايران- داشته باشند.

مدرنيته نه به خودي خود ارزش است و نه به خودي خود ضدارزش، بلکه در تعريف آن بايد گفت مدرنيته شيوه زندگي امروزي است؛ شيوه يي براي جهان کنوني که در آن مساله اساسي براي ما اين است که ما ديگر نمي توانيم جهاني يکدست داشته باشيم و اين جهان را هيچ کس از هيچ زاويه يي نمي تواند تعريف کند و اين چيزي است که من به آن مدرنيته مي گويم و به نظر من مدرنيته مديريت اين تفاوت هاي فرهنگي است.

و در يک کلام، انسان ها براي اين زاده نشده اند که تفاوت را تحمل کنند اما واقعيت به ما مي گويد خودها و ديگرها بايد با هم زندگي کنند و اگر نخواهند با هم زندگي کنند بايد هزينه زيادي را بپردازند و اين هزينه يي است که ما در قرن 20 پرداختيم، که البته هزينه گزافي است.

0 نظر ثبت شده:

ارسال یک نظر

ارسال به بالاترین Balatarin ارسال به دنباله Donbaleh ارسال به فیس بوک

سایر اخبار را در اینجا بخوانید